حرفی از ورای دل

من از تو هستم ، از وجود تو ...

آن هنگام که روح در پیکرم دمیدی من از تو شدم.

به یاد داری هنگامی که  مرا از آسمان عبور  دادی و به سوی دنیا روانه کردی و

کوله باری از تمامی صفت های خوب را به من ارزانی داشتی؟

من از نفس تو عشق ، پاک بودن و مهربانی را آموختم

و حس زیبای دوست داشتن را...

همه چیزم از توست از وجود مطلق تو

اما افسوس ... من در دنیای تو چه کردم ؟؟ در قبال تمامی لطف هایت ؟؟

هیچ براستی که هیچ

مهربانی کردی ... ناملایمت کردم ، نعمت دادی ... کفران کردم

فروتنانه و خداوندانه به من عشق آموختی و من بی رحمانه نا حقی کردم.

تو خود مرا آفریدی و جانم را روح بخشیدی.

اما من گاه فراموشم می شود که از کجایم و به کجا خواهم رفت.

حتی گاهی تو را نیز از یاد می برم ، تو و مهربانی هایت را تو و بخشندگی هایت را.

همه چیز و همه چیز را

گاهی دلم برای تو می سوزد ، چه نا حقی ها در حقت می شود.

که چه ناسپاسانی را آفریدی ، که آفریده برترت چگونه ارزشش فراموش کرده .

اما دقیقا همین جا که به مظلومیت حرمتت در بین خلایق فکر می کنم ،

دردی بر رنج هایم می افزاید...

اینکه تو خدایی ، تو در میان این همه مخلوق داری بندگانی که بنده ات هستند.

ولی من چه دارم اگر تو را اطاعت نکنم؟ اگر تو را عبادت نکنم ؟

اگر جز ره تو برگزینم ؟ اگر از درگاهت جدا شوم ؟

آخر ... مرا خدای دیگر کجاست ؟؟؟

دیگر کجا چون تو می یابم ؟ چون تو رحمان ... چون تو صبور

آری چشمان من باید به حال خودم بگرید .

برای تمام نافرمانی هایم  ... باید ببارد تا بخشیده شود .

اما یقین دارم حتی آن هنگام که من به یادت نیستم تو به یادم هستی ،

و درست در اوج بی کسی هایم دست پر قدرت و مهربانت را بر شانه هایم حس می کنم .

و این یعنی که هنوز مرا دوست داری !!

از تو سپاسگذارم که همیشه به فکر منی و تحمل می کنی همه بدی هایم را .

امید آنکه هیچ گاه از بارش باران رحمتت بر من مایوس نشوی .

                                     دوست دار تو یک حقیر و شاید بنده

 

یا ثامن غریب

از هفته ها مانده به ولادتت در تلاطمم.

در تلاطم نوشتن از تـــو...

از مهربانیت ، از بزرگیت ، از وجود با برکتت.

اما هر بار که قلم به دست گرفتم هیچ بر صفحه سفید کاغذ ننگاشتم.

گویی تمامی کلمات مرا ترک می کردند.

و امشب شب ولادت توست.

و همچنان حرف بر دلم باقی مانده است.

نمی دانم چرا از نوشتن عاجزم ...

تو آن قدر بزرگ و من آن قدر کوچکم که این فاصله ها حریفم شده اند.

می دانم که مرا می بینی و صدایم را می شنوی.

فقط بدان من" دختری بارانی" اهل تو هستم.

از دیار و سرزمین به نامت "مشهـــــد"

و بدان که عاشقت هستم ...

عاشق کویت ،

         عاشق حریمت ،

                 عاشق ضریحت ،

                            عاشق نامت ،

و دل در گرو پنجره فولادت دارم.

تنها می گویم یا ثامن غریب

مــــــرا دریـــــــــــاب

و طلب کن از پیشگاه خداوند تبارک و تعالی

 برای من و برای همه عاشقانت سربلندی

و خیر دنیا و آخرت را...

اگر روزی توانستم قلم به دست دل بدهم و احساسم را به زبان تحریر

درآورم برایت خواهم نوشت تا بدانند تا چه اندازه به کویت دلبسته ام.

یا امام غریب

یا بن الحسن (عج) تبریک به پیشگاهت ...

تبریک زاد روز ولادت جدت ، همان صاحب دل و دین ما ایرانیان و شیعیان.

ولادتــــش بـر همـگـــان مبـــــارک.

کاش

کاش...

       " صـــاحب"

                          برسد

این جوانان همه را در ره خویش پیـــر کند.

یا مهدی ادرکنی

برای خالق بی همتا

برای تو مینوسم ، برای تویی که گاهی دلها به معبودیتت شک می کنند.

مهربانم ، خوب می دانم سپهر خداوندیت مأمنی ست گرم برای تمامی مومنانت،

آتش فشان دلهای ما تنها با نام مقدس تو به خروش می افتد.

و ما هر لحظه در جولان عشقت به سر سپاریت زمان میگذرانیم.

یقین داریم که باب مهر تو هر لحظه برایمان گشوده است.

ولی حیف که گاهی دلهای غبار آلود بندگانت چشم بر همه اینها بسته است.

 آفریده ی  برتر خدا نگریسته ای به خود ؟؟

او آن هنگام که محتاج رحمتت می شود  و همه درب های امید به رویش بسته شده است،

 در پی گرفتن اذن دخول به حریم امنت می شود و وقتی که راهی نمی یابد،

 تو را مقصر این امر می داند خدای من.

آن طور روزها را به گوش سپردن به فرامین نفسش گذرانده است که حجابها برای خود ساخته است،

و اکنون که دیگر دنیا حاجتش را اجابت نمی کند و از جانب پروردگارش نیز حاصلی نمی بیند

 چه ناجوانمردانه به خدای خود شک می کند.

ولی بدان که وصال خدا جز فراق دنیا را طلب نمی کند ،

بنده ی ناسپاس خدا در کدامین ساعات زندگیت با خضوعی شکافنده رو به سوی حق نهاده ای ؟

کمی تامل کن،

خدا را در کدامین نقطه داشته هایت گذاشته ای ؟

آیا بر دیوار دلت حک کرده های نام مقدسش را ؟؟

 یا به جای عشق ازلی اش به عشق های فانی مجنون گشته ای ؟

لیلای تو کیست ؟

عمرت را غرق در تن بی جان دنیا کرده ای و به جان ابدی بی توجه بوده ای،

و آن هنگام که دنیا رذالتش را برایت نمایان می سازد،

و آن هنگام به پایان می رسی و ساز شادی دنیا دیگر برایت نمی نوازد،

به یادش می افتی به یاد مهربانی و بزرگیش

شب ها را احیا می داری ، روزها با تضرع به درگاهش اشک به دیدگان جاری می کنی.

و اما چه پر توقعی تو ای انسان،

تویی که به دنیا آلوده ای چه زود انتظار اجابت داری،

و هنوز که خواسته ات اجابت نشده به فکر دنیای بعد از اجابتی

و باز غافل از آن که اجابت کننده ات اول و آخر است

این چنین مکن

بگذار مست شوی در میدان عشق بازی پروردگار .

بگذار عشق الهی بر روحت دمیده شود.

بگذار در نقطه پرگار خداوندی تسلیم محض باشی.

دست از سر این دنیای بی رحم بردار.

آخر به که وفا کرد ؟؟ اندیشیده ای ؟؟

بگذار شیرینی وصالش را با تمام وجود حس کنی.

وصال معبود

وصال لیلا ترین لیلی لیلا

بگذار نامت را در جوار نیک نامان خلقت حک کنند.

به نام یک بنده ، یک خدا جوی ، یک انســـان

به نام همانی که برای آفرینشش آفریننده به خود آفرین گفت

و وقتی که دلت به نور حق منور گردد.

و خون سرخ رنگ بندگی در رگ هایت جاری شود.

به آرامش دست می یابی آرامشی ازلی و ابدی،

آنجاست که به خودت ، به نامت و به راهت افتخار می کنی.

و یگانه ی یکتا را بی همتا می خوانی و

با جان و دل از او می خواهی که لحظه ای به حال خودت رهایت نکند

و حال به حرمت محبوبیتت نزد پروردگار

پاداشت ، اجابت خواسته هایت است.

درود بر آنان که بر دنیا پشت کردند و

و به وصال قادر مطلق رسیدند.

                                 امید آنکه ما نیز از مقربین درگاهش شویم.

یا حق

فطر می آید

کم کم رمضان غروب می کند و بساطش بر چیده می شود.

ولی همچنان رحمت خدا جاریست. همچنان دلهای مشتاق هر لحظه نوای

 یا رب را بر لب می راند و با یاد خدای رمضان زندگی می کند.

رمضان خود را چه شیرین و چه شاد به یمن میلاد گل فاطمه (س) به نیمه رساندیم.

و چه اشکها به حرمت مظلومیت مولایمان علی(ع) ریختیم .

شب های قدر خود را با نوای امید بخش الهـــی العفو گذراندیم ،

 با امید به آنکه خدای علی (ع) ندایمان را می شنود و پاسخ می گوید.

و سپید گشت لوح دلهایمان به واسطه غفران پرودگار در احیای قدر.

 چه امیدی بر دلهایمان غلبه می کرد آن هنگام که حس می کردیم خدای عالمیان به نوای

این بنده گنه کار و حقیر گوش می سپارد و با آوای الهی العفو تبرئه اش می کند.

و آنجا بودکه دعا می کردی خداوند بار دیگر نیز عظمت رمضانش را برایت نمایان سازد.

و وقتی قرآنش، همان معجزه پیامبرت را بر سر می گذاری

و در زیر سایه اش برای هر حاجتت او را ده مرتبه به آبرو داران درگاهش قسم می دهی،

 حس اینکه او می شنود و اجابت می کند چه شادی آور است...

و آنجاست که به این باور می رسی که:

 حَسبــــی الله  ....   بس است مرا خدا

و بعد از این قدرهای پر از سر و راز رو به سوی فطــــر می نهی ،

 و درصبح دل انگیزش با هم پیمانان دینی ات یک صدا و یک دل

اینگونه خدای رمضان را سزاوار می خوانی:

اللهُمَّ اهلَ الکِبریاء وَ العَظمهِ وَ اهلَ الجُودِ و الجبَروت ،

وَ اهلَ العَفو وَ الرَحمَه ، و اهلَ التَقوی وَ المَغفرَه ...

و در آخر بانگ بر می آوری :

اللهُِمَّ إنّی أسئلکَ خَیرَ ما سَئلکَ عِبادُکَّ الصالِحُون ،

 وَ أعُوذبکَ مِمَّا استَعاذَ مِنهُ عِبادُکَ الصالَحُون.

و عیش را با این خواسته بر خود تمام می کنی و

 اینگونه با خاطری آسوده و ضمیری پاک و زلال و با شور الهی و

 رحمت خداوندی و به امید پروردگار زیبایی ها عید رمضان را آغاز می کنی.

تا سال بعدی و رمضان بعدی ...

و در دل زمزمه می کنی :

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

عید مبارک

پیشاپیش عید سعید فطر ،  عید ثبات خوبی ها

                    و تجلی پاکی ها   و شور مهــــربانی ها

                                  بر تک تک دلهای مشتاق و عاشق معبود

                                                 و بر همه منتظران صاحبش تهنیت باد.

علی(ع) و یتیمان کوفه

پدر یتیمان مثل همیشه و هر شب به سوی کوچه های شهر رهسپارمی شود.

 و برای طفلان بی نوا نان و طعام می برد . و باز دلهای کودکان گرسنه به دست او شاد می گردند .

او مردیست نیکو سرشت که برای طفلان بی پدر کوفه پدری بردبار و مهربان است.

او شبانه پشت درب های شهرنشینان کوفه غذا می گذارد تا مبادا کسی گرسنه سر بر بالین بگذارد.

این مرد رئوف حاکم کوفه و امام اول شیعیانش  است .

چند روزیست که از رمضان خدا می گذرد ، وقت سحر است .

مرد مهربان کوفه راونه مسجد می شود .اما همه چیز طور دیگریست .

 دلها بی امان می تپد ، زمین و آسمان از هم گسیخته اند ، آرام و قرار نیست

ستارگان کدر شده اند و ماه به سختی می تابد .

پدر در را باز می کند، گوشه ای از لباسش به در می گیرد . حتی در نیز به نرفتن التماسش می کند.

 اما پدر می گذرد . مرغابی ها سرکنده  و دگرگون راه پدر را سد می کنند

... و باز هم پدر می رود.

تلاش ها همه برای آنکه پدر برای نماز صبح به مسجد نرود بیهوده بود .

جوانمرد کوچه های کوفه را یک به یک می گذراند ، اکنون وارد می شود ،

 به سراغ محراب نماز می رود و جماعتی درود گویان به پشت سرش قامت می بندند.

و او میل به اقامه نماز صبح دارد .

امام تکبیر می گوید و نماز را آغاز می کند ، به سجده می رود....

ناگاه زمان از حرکت می ایستد ، نفس ها در سینه حبس می شود ، و گوش ها صدای ضربه یک

شمشیر را می شنود و بعد از آن ...... :

فُزتُ بربِّ الکَعبه

این جمله را پدر گفت.

و حال چشم ها جسم خون آلود مردی را میان محراب نماز می بینند . اما دیگر چه سود...

هم همه ای در شهر به پا می شود . پدر را به سرایش می برند .

فرزندان به گردش جمع شده اند و به پهنای صورت اشک می ریزند .

 و بی امان از خدا طلب شفا می کنند .

بیرون در کودکان یتیم در بهتی نا تمام و با چشمانی اشک آلود و با ظرف های شیر

در دست چشم به در دوخته اند

و همچنان منتظر خبری از پدر ...

پدر به فرزندان وصیت می کند و از آنها چیزی جز صلح با ضاربش را طلب نمی کند.

 و آنها تنها سکوت می کنند.

اولین شب می گذرد و پدر همچنان در بستر است و چشم های عاشقانش همچنان گریان ...

دومین شب درد آور نیز به پایان می رسد و پدر ....

و اکنون سومین شب برای پدر و فرزندان فرا می رسد و اما چه شوم و چه شوم تر از قبل ...

ناگهان به گوش طفلان بی قرار کوچه های شهر صدای های های گریه ای به گوش می رسد .

دل ها مضطرب تر و دیده ها بارانی تر می شود .

خبر می آورند  ...

پدر رفـــــــــــــت

و چه دردناک است این خبر . خبر آنکه دیگر پدر حسنین و زینبین سفر کرده است .

 خبر آنکه یتیمان شهر یتیم تر می شوند.

 و خبر آنکه دیگر بوی عدالت در کوفه به مشام نخواهد رسید.

آری کوفه پدر یتیمان و حاکم عادلش را برای همیشه از دست داد.

دیگر برای کوفه چه ماند ؟!؟ و دیگر این کوفه بی پدر کوفه نمی شود .

امام و حاکم کوفه ، مرد بی مثال عرب ، سرور تمامی مومنان

                                   علی بن ابی طالب (ع)

به دیدار معبودش شتافت و چه سخت دلها را به غم کده ای تبدیل کرد .

 اما راهش ، یادش ، همیشه با شیعیانش مانده است

و همیشه دستان پر توان علی (ع) با ماست .

علی (ع) همیشه زنده است . علی (ع) را خدا زنده نگه می دارد .

 تا دنیا دنیاست علی (ع) ، علی (ع) باقی می ماند .

و اما ننگ بر تو ای کوفه ، ای شهر بی رحم که چه بد کردی به علی (ع) و آل او ،

 و چه طور آغشته گشت دستانت به خون پاک فرزندان رسول خدا .

آه کوفه تو اگر عادل بودی فرق عدالت نمی شکافتی ...

نفرین بر تو باد کوفه ای شهر ظلم ...

یا علی

السلام علیک یا حسن بن علی (ع)

آسمان آبی است...

خورشید به گرمی می درخشد.

فضا بوی عطر  دلبر می دهد

ملائکه تکبیر گویان بر سر خلائق گل می فشانند.

دل ها شاد است

خبر از جشن و شادمانی است

می گویند در بیت علی (ع)شادی غوغا کرده است.

گویا گلی شکفته است ...

آری خبر همین است

چشم ها به جمال اولین مولود علی (ع) و فاطمه (س) منور شده است.

خداوند به آنها فرزند عطا کرده است

خنده از لبان نبی اکرم محو نمی شود

وای ..... عجب شوری به پاست

دلهای عاشقان یکصدا نام اهورایی اش را بر زبان می رانند:

حســـــــــن

و اینجاست که خدا به پاس نوشکوفه بوستان علی(ع) رمضان را نور باران می کند.

و شوری بی مثال بر دلها می نهد

پس تهنیت باد بر عاشقانش

سالروز ولادت با سعادت و پر برکت

              امام حســــــن مجتبــــــی (ع)

یا امام حسن (ع)

انتظــــار

اگر بخواهم آنچه در اندیشه دارم  به زبان تحریر در بیاورم کتابها می شود...

ولی آنچه که در دل دارم چند کلمه ای بیش نمی شود ...

پیک مهربان خالقم عاشقانه در انتظارت هستم.

یا مهدی

از میان کوچه پس کوچه های قلبم گذرمی کردم و هر چه می کوشیدم نمی توانستم

 ریزش قطرات سرخ رنگ جدایی را که گرم و آرام بر گونه های احساسم میچکید ،

 نادیده بگیرم .

گلبرگ دیگری از گل زندگیم آهسته و با چشمانی منتظر پژمرده می شود و

 می رود تا بر زمین سرد و تیره بی رحم این  دنیا نقش انتظار را حک کند .

اما چشمان عاشق خستگی ناپذیرم همیشه به جاده انتظارت دیده دوخته است .

تا بیایی ای اختر فروزان تا آسمان هستی را درخشان کنی.

تو آن گلی هستی که حیات را با رایحه جان بخش و مستی آور

 خود غرق نشاط  و خوشی می کنی.

آن فرشته ای هستی که در دلهای مشتاق عاشقانت آشیانه می کنی.

جهان با همه وسعتش بر مدار تو می چرخد و تو جوهر هستی و آینه سراپا نمای یزدانی.

مولایم مهرت چون آتش ملایم و گرمی بخشی از کانون دلم سر بر کشیده

و تمامی وجودم را فرا گرفته است.

و می دانم روزی که محبت از قلب ها بیرون برود و خورشید زندگی تاریک و سیاه شود

 و آن هنگام که عالم به غمکده ای تبدیل شود و ساحل مواج مهربانی بی حرکت

 و خاموش گردد ... تو خواهی آمد

و تا آن زیبا ترین لحظه حضور فرمانروای دل و دینمان چیزی باقی نمانده است.

پس بیایید به انتظار ننشینیم به انتظار بایستیم که او خواهد آمد...

او خواهد آمد

رمضان الکریـــم

فصل جدیدی از کتاب رحمت خدا گشوده می شود...

 رمضـــــــــــــــــــــــان

رمضان سفره ای است که خدا به پاس بندگانش گسترده است.

تا بعد از ماه ها بندگی به حضور معبودشان برسند.

و به یمن حضور پاکشان در دنیا از رب جلیل پاداش بگیرند و

 خستگی یکساله خود از دنیا را با موهبتهای رمضان تعویض کنند.

و توشه ای برای سال جدید فراهم آورند.

این سفره سراسرش نور است و در همه جا رحمت خدا سرازیر است .

میهمانی با دعای ربانی سحر آغاز می شود و در طول ساعات میهمانی با دعا

 و مناجات هر بنده ادامه می یابد و با ذکر هر آیه از کتاب آسمانی خدا و برکات

 فراوانش روزها گذرانده می شود و با نوای روح بخش رَبَنا و بانگ شور آفرین

 اذان این میهمانی به اوج می رسد و زمان عشق بازی فرا می رسد .

عشق بازی میهمان و میزبان .

و نیز وقت اجابت رویای هر دلی است که به این میهمانی قدم می گذارد .

و آنگاه است که همه وجودت لبیک گویان صاحب را صدا می زند

و لطف ، آن خدایی است که صاحب خانه است همان خالق مهربان تو ...

شیرینی رمضان به آن است که هر دلی به یقین می داند که کسی که مالک این

 سفره است خدای اوست ، همان خدای رحمانی که هرگاه دلش شکسته می شود

تنها نام او آرامش بخش جانش است و این لذت که در حضور او قرار دارد

چه بی پایان و دل انگیز است.

رمضان ماه خدا

و اما رمضان یک فرصت است .

 فرصت یکی شدن با پروردگار فرصتی که خدا برایمان به ارمغان آورده است.

تا به ذات مقدسش نزدیکتر شویم و مسرور باش از آن که به اینجا فرا خوانده شده ای،

 زیرا رمضان تنها محفل کسانی است که خدا خود به آنها چشم عنایت دارد.

و فیض بردن از برکات رمضان یعنی آنکه خدا تو را می خواهد.

تنها چیزی که برای حضور در این محفل نورانی نیاز به آن نیاز داری

 صبر و استقامت است .

صبر در برابر آن هوای نفسی که ماه ها در تلاش رام کردنت بوده

و کافیست اراده کنی ، آن وقت باران رمضان به راحتی غسلت می دهد.

رمضان ماه خدا

به امید آنکه بهترین رمضان خویش را پیش رو داشته باشیم

واز ایزد منان طلب کنیم که سعادت حضور در رمضانهای پر از

عشق دیگری را نیز به ما عنایت فرماید.

                                       به امید بزرگی و رحمتت ای مهربان ترین

این روزها

این چند روز چه شور و شعف وصف ناپذیزی در دلهایمان بود ،

دلهای عاشقان یک صدا نغمه شادی ات را می خواند .

اما ... باز هم نبودی و باز هم نیامدی و این یعنی دوباره انتظار ...

دیدی چشمان گریان را که در روز میلادت چگونه از خدایشان آمدنت را التماس می کردند .

یقین دارم نظاره گر قطرات اشک تک تکشان بودی و ندای دلهایشان را می شنیدی .

امسال نیز بدون تو شعبان را به پایان می رسانیم

و همچنان غم نبودنت بر دلهایمان سنگینی می کند .

کاش برسد آن نیمه شعبانی که حضورت را حس کنیم آن هم نه با دل

بلکه چشم هایمان به جمال رویت روشن شود

و در حضور خودت به پاس ولادتت برایت کف بزنیم ،

و چه زیبا و شوق انگیز است این رویا ...

به تحقق این رویا یقین داریم و همچنان برایش به انتظار می نشینیم

 تا لحظه ای که ایزد منان ، پروردگار یکتا به گوش جان هایمان آوای آمدنت را برساند .

بارلها این آرزو را بر ما حرام مدار .

 و همچنان به عشق ندای زیبا و نورانی

                                                   " أنا المَهــــــــــــــدی"

تا جمعه ظهورت ندبه سر می دهیم.

و با صدای جان تو را می خوانیم

تا بیایی ... تا بیایی

فرزند زهرا (س) و یگانه منجی مهربان عدالت الهــــــــی

 یا صاحب الزمان الامان

و باز به یاد شعری قوت قلب می گیریم:

    هر کس برای خود پناهــی گزیده است

                                      ما در پناه قائم آل محمــــدیم

شعبان ماه محمد(ص)

تا چشم کار می کند همه جا شور است . همه جا زنگ شادمانی را به صدا در می آورند.

آخر خبر از مهر خداست ...

آری ماه نو شده است ، ماه محمد (ص) آمده است .

اکنون پس از پاسخ به ندای" أینَ الرَجَبیوُن "

 به سراغ جشن خاندان پاک پیامبرمان می رویم.

ماه ، ماه عید است ، خدا به حسن ورود گلهای پاک خاندان نبی اکرم

 و به حق شادمانی آل او عیدی می دهد .

 پس پیش بیایید تا در جشن ولادت وترَ المُوتور  دردانه خدا ،

جشن ولادت بزرگ مرد بنی هاشم ، گل ام البنین

 و گل سر سبد بوستان نبی ، زینت عبادت کنندگان

 و برومند جوان خاندان حسین (ع) ، همان شبه پیمبر

 و جشن ولادت با سعادت یگانه منجی آدمیان ، قائم آل محمد (ص) ، گل بی همتای نرگس

 از خدای محمد (ص) عیدی بگیریم .

ماه شعف فرزندان فاطمه (س) است .

 در این میهمانی فاطمه (س) صاحب خانه است .

 به دعوت فاطمه (س) ، خدای فاطمه (س) ، پدر فاطمه (س) 

و همسر فاطمه (س) پاسخ بده ...

آنها تو را به حضور پذیرفته اند ،

 فیض ببر از گل وجودشان در جشنی که به پاس ولادت فرزندانشان می گیرند .

این جا همه چیز هست ...

کافیست آنها را به حق قائم جمعشان قسم داری ... اینگونه عیدانه ات حتمی است.

و سعی کن با عبور بارانی ات از شعبان عیش را بر خود تمام کنی ،

و با رویی سپید و دستانی پر به سوی ضیافت الهی رهسپار شوی .

 خدا بعد عبور سبزت از شعبان خود گرد سفره رمضان منتظر حضور توست .

آنجا دیگر تویی و خدایت و سفره ای که هر چه خواهی در آن  پیداست .

 و مطمئن باش سهم تو از این سفره عالی ترین هاست.

                                    پس بیا و بخوان تا اجابت کند تو را ...

معبود من

حس زیبایی دارم ... حس یک قاصدک

قاصدکی در دشتی آبی ، سرشار از احساس ... با آبشارهایی که تن

 صدایشان آهنگ موزون شادیست.

و آواز پرندگانش زمزمه عشق و دوستی و ستایش معبود است و

 هرثانیه امتداد بودن است امتداد زندگی ...

و چه لحظات شیرینی ایست .

ثانیه ها با گذرانشان ثابت می کنند که تمام زندگی من در تو تفسیر می شود .

 تو منشا هرچه زیبایی و هرچه خوبی هستی .

 تو مهربان ترین هستی .

 می ستایمت خدای من...

ستایش

حرفی برای آغاز

من دختری بارانی ازخاک مقدس سرزمینم ایران دست به یک آغاز می زنم

آغاز  یک نوشتن ... می خواهم از باران بنویسم ، باران عشق خدا ، از بارانی

بنویسم که در زندگیم شروع به باریدن کرد.

و حاصلش همه پاکی و رنگین کمانش نشانه ای از زندگی نشانه ای از بندگی بود

و اکنون من در امتداد این بندگی می نویسم از ابتدای دل تا انتهای زندگی ...

از هرچه که می دانم ، حس می کنم ، می خوانم ، می بینم ، درک می کنم ،

از همه و همه ... گاهی از خنده ، گاهی از غم ... گاهی سپاس و گاهی گله

تا شاید به عنوان ذره ای ناچیز از این جهان بی انتها حرف هایم را زده باشم ،

حال آنکه شاید هیچ کس نخواند اما من می گویم و می نویسم تا آنجا که حرف های

دل را تمام بگویم که شاید این دل نوشته ها بر دلی بنشیند .

و امید دارم توانایی آن را داشته باشم که با دل گویه هایم شکر پروردگارم را

 هر چند ناچیز به جای آورم .

پس به نام نامی نامداران ، و به امید پرورگار یکتا ، خداوند بلند مرتبه آغاز می کنم

به امید فرجامی نیکو و هر لحظه بر زبان می رانم که...

                                                                        یگانه امیدم تویی ای مهربان

باران