سلام به همگی دوستان. شرمنده از بابت اینکه کم میام چون درسا بد جوری دارن فشار میارن و نمی ذارن که من بیام.
دیروز تولدم بود به این خاطر اومدم و یه مطلب گذاشتم. امیدوارم خوشتون بیاد.
راهبی در نزدیکی معبد زندگی می کرد . در خانه روبرویش , یک روسپی اقامت داشت !
راهب که می دید مردان زیادی به آن خانه رفت و آمد دارند ,تصمیم گرفت با او صحبت کند . زن را سرزنش کرد : تو بسیار گناهکاری . روز وشب به خدا بی احترامی می کنی . چرا دست از این کار نمی کشی ؟ چرا کمی به زندگی بعد از مرگت فکر نمی کنی … ؟!
زن به شدت از گفته های راهب شرمنده شد و از صمیم قلب به درگاه خدا دعا کرد و بخشش خواست و همچنین از خدا خواست که راه تازه ای برای امرار معاش به او نشان بدهد.اما راه دیگری برای امرار معاش پیدا نکرد ...
بعد از یک هفته گرسنگی , دوباره به روسپی گری پرداخت .اما هر بار که خود را به بیگانه ای تسلیم می کرد از درگاه خدا آمرزش می خواست ...
راهب که از بی تفاوتی زن نسبت به اندرز او خشمگین شده بود فکر کرد : از حالا تا روز مرگ این گناهکار , می شمرم که چند مرد وارد آن خانه شده اند !!!
و از آن روز کار دیگری نکرد جز این که زندگی آن روسپی را زیر نظر بگیرد , هر مردی که وارد خانه می شد , راهب ریگی بر ریگ های دیگر می گذاشت .مدتی گذشت ...
راهب دوباره روسپی را صدا زد و گفت : این کوه سنگ را می بینی ؟ هر کدام از این سنگها نماینده یکی از گناهان کبیره ای است که انجام داده ای , آن هم بعد از هشدار من . دوباره می گویم : مراقب اعمالت باش !
زن به لرزه افتاد , فهمید گناهانش چقدر انباشته شده است . به خانه برگشت , اشک پشیمانی ریخت و دعا کرد : پروردگارا, کی رحمت تو مرا از این زندگی مشقت بار آزاد می کند ؟
خداوند دعایش را پذیرفت . همان روز , فرشته ی مرگ ظاهر شد و جان او را گرفت . فرشته به دستور خدا , از خیابان عبور کرد و جان راهب را هم گرفت و با خود برد ...
روح روسپی , بی درنگ به بهشت رفت . اما شیاطین , روح راهب را به دوزخ بردند !
در راه , راهب دید که بر روسپی چه گذشته و شِکوه کرد : خدایا , این عدالت توست ؟ من که تمام زندگی ام را در فقر و اخلاص گذرانده ام , به دوزخ می روم و آن روسپی که فقط گناه کرده , به بهشت می رود ؟!
یکی از فرشته ها پاسخ داد : " تصمیمات خداوند همواره عادلانه است . تو فکر می کردی که عشق خدا فقط یعنی فضولی در رفتار دیگران . هنگامی که تو قلبت را سرشار از گناه فضولی می کردی , این زن روز وشب دعا می کرد . روح او , پس از گریستن , چنان سبک می شد که توانستیم او را تا بهشت بالا ببریم . اما آن ریگ ها چنان روح تو را سنگین کرده بودند که نتوانستیم تو را بالا ببریم !!! "
سلام.
مطالبت فوق العاده زیبا بودن.خیلی لذت بردم از خوندنشون.
حتما بازم سر میزنم.شما هم هروقت آپ کردی آف بذار لطفا.
ممنون میشم.
تا بعد...
مثل همیشه مطالبتون زیبا بود
موفق باشید
salam doste azez va gerame omidvaram ke haleton khob bashe
va mamnon az enke mano be mehmoeneye khodet davaat karde kamale tashakor ra daram
neveshtehat mesle hameshe zeba va por mohtava hast
hamintore edame bede golam
be man ham sar bezan
khosh hal mesham
سلام
تولدت مبارک
خیلی مطالبت جالب بود.
موفق باشی
سلام محمد اقای گرامی
تولدتون مبارک
خسته نباشید از درسا
موفق باشید
سلام خوبی ؟؟
وااااااااااااای
این چند وقت که اینجا نیومدم چقدر تغییر کرده اول فکر کردم اشتباه اومدم
خیلی عالی شده
مطالبشم که عالی تر
همه چیز خوبه
ممنون
بازم اگر خبرم کنی میام پیشت
فعلا
سلام دوست عزیز
وبلاگت خیلی عالی شده مطلبتم که خیلی قشنگ بود
در ضمن تولد گذشتت مبارک
موفق باشی
خیلی خیلی ممنون.نمیدونی چقدر خوشحالم کردی!